ملودی عشق

اینجا فقط منم ؛ فقط من ؛ با تمام رویا ها و واقعیت ها ؛ با تمام خوبی ها و بدی ها ؛

ملودی عشق

اینجا فقط منم ؛ فقط من ؛ با تمام رویا ها و واقعیت ها ؛ با تمام خوبی ها و بدی ها ؛

عشق

عشق از نظر من تعریف ساده ای داره

خیلی ساده

عشق یعنی کسیو با تمام قلبت و با تمام عقلت همزمان دوست داشته باشی

و

تعریف پیچیده ای داره

خیلی پیچیده

عشق یعنی چیزی که فقط باید عاشق بشی تا معنیش را درک کنی

اما زمانی که درک کردی می بینی کسیو که عاشقش بودی از دست دادی

 

http://tanhatarinson.blogfa.com/post-17.aspx

 

 

چند روز پیش وقتی اینو می نوشتم فکر می کردم کامله  

اما واقعیت اینه که یه مسئله ی مهم تر هم هست

من نمی تونم از دستش بدم ،   واقعا نمی تونم

 

با دوستی که حرف می زدم گفت خیلی عوض شدی

(اون جزو معدود کساییه که واقعا منو می شناسه)

گفت : من عاشق نشدم پس نظر نمی دم /   تو تمام این سال ها هیچ وقت اینقدر خوشحال ندیده بودمت /  باورم نمی شد زمانی ببینم با تمام وجودت می خوای زنده باشی و زندگی کنی

مات نگاهش کردم

می دونم حق با اونه

چیزهای عجیبی رخ می ده که مفهومشون را نمی دونم اما بهشون اعتقاد دارم

و ادامه می دم چون حالا با ارزش ترین چیز دنیا را در اختیار دارم

وسیله ای که می تونه همه چیزو تغییر بده

همه چیز را زیبا کنه

عشق

گریه * *

و من هنوز گریه می کنم

 

اما

نه آه می کشم

نه فریاد می زنم

 

التماس نخواهم کرد

 

مغرورانه می ایستم

و در تنهایی می گریم

نهایت شب

گم شده ای دارم

که از نهایت شب بیرون آمد ؛  نیم نگاهی به من انداخت و رفت

و گم شد در نهایت تاریکی

و من در انتظار شب

به افق می نگرم

چه بی هوده است روز

اگر آرزو هایت در شب خلاصه شود

 

http://sedayearom.blogsky.com/?PostID=52

تلخ تر از عدالت * *

یه داستان تلخ که خوندنش منو به فکر انداخت

این داستان یه جورایی تنم را لرزون
یه سوال دارم
 ؛  یه سوال بی جواب
یعنی اون می تونست راه دیگه ای بره
یعنی فرصت شروع بهش داده می شد
می تونست باز هم زنده بمونه
؟‌؟‌؟؟؟؟
نمی دونم کی می تونه جواب این ها و صدها سوال مشابه را بده
اما از یه چیز مطمئنم

اون زن ۲ نفر بود

زنی کثیف و بی احساس که همه ازش بدشون میاد
و زنی ویران شده که برای زنده نگه داشتن دخترش بدترین راه را رفت

شاید اگه کسی پیدا می شد که زن پاک درونش را ببینه
و بهش فرصت بده . . .

می تونم بگم زندگی کثیفی داشت
می تونم بگم من از اون پاک ترم
اما نمی تونم بگم از اون بهترم
نمی تونم بگم اگه من بودم راه بهتری می رفتم
و نمی تونم بگم همه کسایی که خودشون را پاک می دونن
آدم های بهتری هستن

 

خیلی بده خیلی بد
کاش می تونستیم از درون آدم ها درباره شون قضاوت کنیم
نه ظاهر شون
نه کاری که می کنن

 

وقتی تو بدترین شرایط زندگیم بودم
یه نفر این لطف را به من کرد

 

اما در مورد هزاران آدمی که کسی پیدا نمی شه این لطف را بهشون بکنه
نمی خوام قضاوت کنم
نمی تونم محکوم کنم

 

اینم آدرسش    http://white-black.blogsky.com/?PostID=11

بخونینش و نظرهاتونو به منم بگین

قفس

روزگاری پرنده ای بودم که آرزوی پرواز داشت

اما اسیر قفس شد

و این قفس اکنون خود من است

و من هستم تا قفس هست

که اگر نباشد

من نیز نخواهم بود

http://abaei.persianblog.ir/post/76

آنها که باعث شدند

گاهی خوندن پستهای بقیه باعث می شه بتونم بنویسم

از زندگی ، از رویا ، از دلتنگی ، از . . .

 

در این مورد تو نوشته هام آدرس متنی را که باعث شد اونو بنویسم می ذارم اگه دوست داشتین بخونین

؟

از خدا پرسیدم :

                          چرا نمی تونم شاد بمونم

 

هر وقت خوشحال بودم و آرامش داشتم

یا خودم یا یکی دیگه گند زده توش

 

درست مثل امروز

کلاس خوبی بود و من خوشحال بودم چون یه برخورد خوب داشتیم اما . . .

 

نمی دونم چرا اون حرف را زدم گرچه باورش دارم

اما بهش قول داده بودم نگم

 

می دونستم گفتن این جمله که

این امید تنها چیزیه که باعث می شه تموم نشم

ممکنه تاثیر وحشتناکی داشته باشه

راستش می ترسیدم

خودمم درست نمی دونم چی باعث خوشحالیش و چی باعث ناراحتیش می شه یا شاید هم باعث هر دو

 

واقعیت اینه که انجمن برام مهم نبود

فقط دلم می خواست بیشتر ببینمش گرچه مسخره به نظر میاد

 

اما مسخره تر از اون اینه که

کسیو که دوستش داری و اون هم دوست داره

ندونی اگه بهش بگی دوستش داری خوشحال می شه یا ناراحت

؟ !