ملودی عشق

اینجا فقط منم ؛ فقط من ؛ با تمام رویا ها و واقعیت ها ؛ با تمام خوبی ها و بدی ها ؛

ملودی عشق

اینجا فقط منم ؛ فقط من ؛ با تمام رویا ها و واقعیت ها ؛ با تمام خوبی ها و بدی ها ؛

من یک انسان خاکی

و خدا تنها کسیه که آغوشش را دریغ نمی کنه

می دونم اون هست

می دونم همیشه هست

 

اما من یک انسانم

و گاهی به یکی از جنس خودم نیاز دارم که منو بفهمه

و هیچ کسی نیست

هیچ کس

و اما من ، واما دنیا

تو بلاگ ذهن پوچ یه متن خوندم از دکتر شریعتی

که یه جورایی شرح حال من بود اما نه آخرش

اگه دوست داشتین بخونین اینم آدرسش    http://sange-sabur.blogsky.com/?PostID=36

 

 به هر حال باعث شد اینا را بنویسم :

 

 

اما نه فک کنم اینو نمی خوام

با وجود همه ی بدبختی هاش

من نمی خوام پیاده شم

 

می خواهم

زنده باشم؛  ستایش کنم ؛   عاشق بشم ؛   گریه کنم ؛   بخندم

 

و بذار برای دنیا

یه بهانه ی خرافاتیه دیوانه ی دروغ گو بمانم

 

من به دنیا نیازی ندارم

برای زنده بودن

حتی اگر راهم را ببندد

راهی خواهم ساخت

بگذا ر برای دنیا

هدفی باشم برای خنده

 

چه اهمیت دارد

کسی به هر حال مرا نخواهد دید

پس  بگذار آن گونه باشم که می خواهم

نه فقط یک اشتباه

!!!

مروری به خاطرات

مدت ها پیش چیزی تو بلاگ یاشار خوندم که البته در جواب یکی از پست هام گفته بود بخونم

اینم آدرسشه :   

http://from2008.blogsky.com/?PostID=21

و باعث شد اینو بنویسم

نمی دونم چرا اما کلی فک کردم که اولین پستم بعد از عید چی باشه

و یهو یاد این نوشته افتادم گرچه هیچی ازش یادم نمی آمد اما تصمیم گرفتم از تو نظرات بلاگ یاشار پیداش کنم و بنویسم

فقط یادم میاد نوشتنش و حسش خیلی برام ویژه بود

   

الان می فهمم
با تمام وجودم
درک می کنم

من نیز یک عاشقم

و این بهاییی ست سنگین
که می پردازم با خوشحالی
این بهای زنده بودن من است
که اگر نباشد
من نیز نخواهم بود

مرگ تنها زنده نبودن نیست
مرگ نداشتن امید است
و نداشتن هدف برای فردا

نیک می دانم
هر هدفی و هر رویایی بی هوده خواهد بود
اگر عشقی نباشد

و من عاشقم
تا زنده باشم

و من عاشق یک مرده ام
مردی از جنس آسمان آبی
پاک و صادق
اما تمام شده

مردی که عاشق است
اما
نمی خواهد عاشقش باشم

مردی که می ترسد
از زنده بودن
و باور دارد مرگ را

. . .

چندی پیش
لحظه ای درنگ کرد
و گفت
می خواهد زنده بماند
می خواهد بار دیگر آفتاب را حس کند
و لذت پرواز پرنده را

به راستی چیز عجیبی ست

و من ایمان دارم
به عشق
چون می بینم
می تواند حتی
مرده ای را باز گرداند

و این زیباست
و این باشکوه است

و می خواهم عاشق بمان
تا روزی که
از زنده بودنش مظمئن شوم

و آن روز فریاد خواهم زد
من هم عاشقم

تمام

بزرگ

بزرگ شدن را تو چی معنی می کنی ؟!

 

برای انجام نصف کارهایی که دوست داری

و رسیدن به نصف آرزو هات

همیشه بچه ای

 

و برای نصفه های دیگه اش

همیشه زیادی بزرگ

و این یعنی زندگی

با تو * *

اینو خوندم که این شد:

با تو دنیای من زیباست

زیبا تر از همیشه

در تو زندگی ام جریان دارد

و هر لحظه رنگین تر از قبل می شود

هنگامی که در انتظارت هستم

یاد تو همیشه در من خواهد بود

تا روزی که بیایی

تا روزی که تو هم بامن بودن را بخواهی

عشق

عشق از نظر من تعریف ساده ای داره

خیلی ساده

عشق یعنی کسیو با تمام قلبت و با تمام عقلت همزمان دوست داشته باشی

و

تعریف پیچیده ای داره

خیلی پیچیده

عشق یعنی چیزی که فقط باید عاشق بشی تا معنیش را درک کنی

اما زمانی که درک کردی می بینی کسیو که عاشقش بودی از دست دادی

 

http://tanhatarinson.blogfa.com/post-17.aspx

 

 

چند روز پیش وقتی اینو می نوشتم فکر می کردم کامله  

اما واقعیت اینه که یه مسئله ی مهم تر هم هست

من نمی تونم از دستش بدم ،   واقعا نمی تونم

 

با دوستی که حرف می زدم گفت خیلی عوض شدی

(اون جزو معدود کساییه که واقعا منو می شناسه)

گفت : من عاشق نشدم پس نظر نمی دم /   تو تمام این سال ها هیچ وقت اینقدر خوشحال ندیده بودمت /  باورم نمی شد زمانی ببینم با تمام وجودت می خوای زنده باشی و زندگی کنی

مات نگاهش کردم

می دونم حق با اونه

چیزهای عجیبی رخ می ده که مفهومشون را نمی دونم اما بهشون اعتقاد دارم

و ادامه می دم چون حالا با ارزش ترین چیز دنیا را در اختیار دارم

وسیله ای که می تونه همه چیزو تغییر بده

همه چیز را زیبا کنه

عشق

گریه * *

و من هنوز گریه می کنم

 

اما

نه آه می کشم

نه فریاد می زنم

 

التماس نخواهم کرد

 

مغرورانه می ایستم

و در تنهایی می گریم