ملودی عشق

اینجا فقط منم ؛ فقط من ؛ با تمام رویا ها و واقعیت ها ؛ با تمام خوبی ها و بدی ها ؛

ملودی عشق

اینجا فقط منم ؛ فقط من ؛ با تمام رویا ها و واقعیت ها ؛ با تمام خوبی ها و بدی ها ؛

مرگ

واقعا دنیای کوچیکیه ،   خیلی خیلی کوچیک

و فقط وقتی معنیشو درست می فهمی

که ببینی چقدر زود دیر شده !!!

 

و مرگ

که وقتی میاد همه سعی می کنن بهمن چرا

مگه فرقی هم می کنه

همه می گن آدم خوبی بود حیف شد

مگه واقعا حیف شد

مگه این نیست که اون الان یه جایه بهتره ،   پس دیگه چه حیفی

همه می گن الان زود بود کلی برنامه برا آینده اش داشت

مگه ممکنه آخه اگه کار مهمی داشت که خدا این تصمیمو نمی گرفت

همه می گن یهو توخواب مرد بدون هیچ بیماری ای

مرگ مشکوکی داشت

مگه این جوری مردن عالی نیست

در آرامش کامل بدون هیچ زجری

همه می گن حالا چه طوری باهاش کنار بیایم چه طوری باور کنیم

مگه غیر این بود خوشحال می شدن

مگه ممکنه ترجیح بدن قبلش مریض می شد

مگه غیز از اینه که حالا آخرین خاطراتشون با اون خاطرات زیباست

نظرات 22 + ارسال نظر
مسعود دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 06:11 ب.ظ http://iranian-pc.dom.ir

یا رب به خدایی خداییت وان گه به کمال پادشاهییت
کز عشق به غایتی رسانم کاو ماند اگر چه من نمانم
گرچه ز شراب عشق مستم عاشق تر از این کنم که هستم

باسلام خدمت شما دوست عزیز اگر با تبادل لینک موافقی یه سری به من بزنید
با تشکر
مسعود

یک بگه شماها جای من بودین جواب این نظرو چی می دادین

واقعا . . .


مثل این می مونه که وقتی یکی برات جوک تعریف می کنه

براش نوار نوحه بزاری


منتهی این آدم برعکس عمل کرده

هیچی نگم سنگین تره


فقط چون هیچ نظری را پاک نمی کنم

اینو تایید کردم

آخه اعتقاد دارم

هر کسی حق داره هر چی می خواد بگه

خوب اینم نتیجه اش .

! ! !

E131 دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 06:27 ب.ظ

یعنی چی؟
واضح تر بگین!!!

یعنی فقط وقتی آدم ها می میرن

همه یادشون می افته چقدر دوستشون داشتن

یعنی تو مراسم تدفین کسایی میان

که اگه اون آدم نمی مرد

تا ۱۰۰ سال دیگه هم بهش سر نمی زدن

آمنه دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 07:19 ب.ظ http://www.sehr.blogsky.com

سلام
ولس هنوزم رو پست قبلی ثابت قدمم
روز بخیر

چرا اینقدر گلایه

نمی فهمم

آخرین باری که اومدم ۲۲ فروردین بود

پس چرا می گی فراموشت کردم

مگه چند روز گذشته

:-(

که میای سرم جیغ می زنی

سینا دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 07:35 ب.ظ http://khaaen.persianblog.ir

همه به فکر خودمونیم

بیش از حد

گاهی

امیر دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 07:42 ب.ظ http://amghha.blogsky.com

سلام
زیاد بهت سر میزنم ولی بعضی وقتا یادداشت نمی زارم

خوشحالم می کنی به هم سر میزنی
موفق باشی

خوب عزیزم

من که غیب گویی بلد نیستم

وقتی نظر ندادی چه جوری بفهمم اومدی

:-(

بهداد دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 08:49 ب.ظ http://behi957.blogfa.ir

سلام خیلی ببخشید ولی میتونم بپرسم چرا به فکر مرگ و این جور چیزها افتادی؟

خوب ساده است

به همون دلیلی که بقیه به فکر مرگ می افتن

همه ی ما وقتی یکی می میره

یادمون می افته مرگ هم بخشی از زندگیه

آیدا دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 09:52 ب.ظ http://ninas.blogsky.comm

سلام عزیزم مثل همیشه فوق العاده بود خیلی لذت بردم

مطمئنی نوشته ام را خوندی ؟!

بید مجنون دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 10:48 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود
هراس من باری
همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد
جستن
یافتن
و آنگاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش بارویی پی افکندی
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا
حاشا
که هرگز از مرگ هراسیده باشم

شاملو

به تو تسلیت و به خودش و به روح بزرگش تبریک میگم

رویای خاکستری سه‌شنبه 27 فروردین 1387 ساعت 08:45 ق.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

زندگی قصه تلخیست که از آغاز است.
چه خوب می شد ٬ عزیزان ِ از دست رفته مان را ٬ قبل از هجرتشان ٬ عزیز و گرامی
بداریم.
موفق باشی ملودی خانوم(چشمک)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 فروردین 1387 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
آره...زمانی که به جاهای خوبه زندگی می رسی به همین سادگی دیر می شود....!!!
دیوار!

مهدی چهارشنبه 28 فروردین 1387 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.baroonecheshat.blogfa.com

سلام .خوب کردی به من یه سر زدی .ممنون که از وبلاگ من خوشت اومد.در مورد فهرست دوستان چشم حتما.در مورد اینکه وقتی اومدی وقت نداشتی .خوب باشه باز منتظر میمونم.مواظب خودت باش.و در مورد نوشته تو خوب بود چون خودم اعتقاد دارمدر مورد همه چیز میشه گفت وگو کرد نوشت و حرف زد.حتی نظر داد .مهم گفتن و شنیدن ودیدنه.و من به عینه اعتقاد دارم که مرگ ادمها و نداشتن اونها خیلی سخته کم رنگ میشه.ولی هیچگاه از بین نمیره.بعضی وقتها نبودن اونها بدجوری ادمو اذیت میکنه ...............بای

پریا چهارشنبه 28 فروردین 1387 ساعت 11:34 ب.ظ http://pariyakermani.blogsky.com

هممون از بچهگی این جمله رو شنیدیم که میگفتند مرگ شتری که در خونه ی همه میخوابه ولی خداییش چند درصد ما ادما که این جمله رو بارها شنیدیم به فکر مرگ و مردنمون هستیم؟ هرکی هرکاری که دوست داره میکنه . هر ازاری که بلده به دیگران میدهو اصلا هم به این فکر نمیکنه که یه جایی خدا ترمز کاراشو با مردنش میکشه. اما واقعا فلسفه ی زمان مرگ برای هر ادم خیلی پیچیدست. نمیفهمم چه حکمتی که یکی تا به دنیا میاد میمیره یکی ۸۸ سالگی یکی زود ، یکی دیر ، یکی به قول مرگ راحت مثل توو خواب مردن، یکی با یه تصادف وحشتناک. حتما خدا هم واسه خودش حساب کتابایی داره و از روو حکمتی اینطوریه.من که فضول کار خدا نیستم هرچند بدم هم نیمیومد فضولی کنم!!!!!
در مود اون اولین نظرت هم که کلی روو اعصاب بود باید بگم من جای تو بودم کله ام رو میزدم به نزدیکترین دیوار!!!!!!!
اهان یه چیز دیگه هم یادم اومد بگم . من نفهمیدم جریان این آدمهایی که فقط وقتی طرف مرد سرو کلشون پیدا میشه چیه؟ محض مرده خوری میان؟؟؟

آره واقعا
انگار قرار نیست ما آدم ها ؛ آدم بشیم !!!


ببخشید چون بعد یه قرن اومدم
یادم نمی یاد اولین نظری که گفتی چیه که رو اعصابت بود
اگه یادته دوباره plz


نه همیشه مرده خوری نیست
آدم ها تا زمانی که کسی کنارشونه اونو نمی بینن
بعد که مرد یادشون می افته اونم بوده و یا چقدر دوستش داشتن
لینم هست !!!

شبنمکده پنج‌شنبه 29 فروردین 1387 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.abaei.persianblog.ir

مرگ
رویای نیم شبان
در فصل سایه های بلند سیاه بخت
در لابلای ابر های کلاغ گرد

محمدرضا پنج‌شنبه 29 فروردین 1387 ساعت 11:21 ق.ظ http://osstad.blogfa.com/

سلام
من وقتی از شروع ترم بعد میترسم که دروس ترم قبلو درست بلد نباشم واز قرار گرفتن تو موقعیتی که وابستگی به زمان قبل داره شدیدا متنفرم...........
کاش دنیایی بسازیم که رفتنمون به اون دنیا مث گذروندن یه مرحله با پایه ریزی محکم باشه و خودمون منتظر شروع اون باشیم نه ازش گریزون
همین بای.....

آره کاش

کاش ...



---------------

می تونم این دنیا را بسازم

می دونم می تونم

و می خوام بسازمش

هر طور شده



این بار دیگه تنها نیستم

پس دلیلی نداره موفق نشم

سارا جمعه 30 فروردین 1387 ساعت 11:37 ب.ظ http://eshgh-e-noghreie.blogsky.com

سلام عزیزم

چطوری ملودی جون؟؟؟

مرسی که به ما سر می زنی...

مرگ... واقعا خیلی شیرینه(مخصوصا توی این دوره و زمونه)... کسی که کوله بارش رو می بنده و می ره راحت می شه به آرامش می رسه... اما باسه اطرافیانش مخصوصا نزدیکانش و از همه بیشتر اونایی که دوستشون داره و خیلی دوستش داره خیلی سخته... خیلی خیلی زیاد تحمل این جدایی و تنهایی باسه بازماندکان دشواره...

به تمامی بازماندگانش تسلیت می گم و برایشان صبری عظیم را از خداوند خواهانم...
روحش شاد یادش همیشه در دل ها گرامی...

عاشق شاد و موفق باشی
***************************************سارا*****

می دونی

اگه کسی واقعا ایمان داشته باشه

به همه ی واقعیت ها

به خدا

به این که مرگ پایان نیست

روز مراسم تدفین اشک نمی ریزه

لبخند می زنه ...

بهداد یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 ساعت 09:33 ب.ظ http://behi957.blogfa.ir

سلام باز هم فضولی!!!
شما کی رو از دست دادین که به فکر مرگ افتادین؟

یکی با یه نسبت خیلی دور

اما خیلی نزدیک



من ترسیدم

اما نه به خاطر مرگ اون

بیشتر به این خاطر که می دونستم این اتفاق می افته

و وقتی افتاد

حس بدی داشتم

خیلی بده که آینده همیشه قابل پیش بینی یه

اما هیچ وقت قابل تغییر نیست

خیزران دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 01:17 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

ملودی عزیز
سلام
میبینم رفتی سراغ فلسفی ترین سوال بشر(مرگ......)
ملودی جان فکرنمیکنم درایران کسی بجز هدایت توانسته باشدت در نوشته ای تحت عنوان مرگ به توصیف مرگ ژرداخته باشد چیزی در حدود یک صفحه ونصفی که شاید بصورت انشا دراوان جوانی نوشته اگر آنرا خوانده ای که هیچ ولی اگر نخوانده ای آن را بخوان.
آنچه از نوشته ی تو بیشتر برای من اهمیت دارد مرگ باوری توست.انسانهای مرگ باورانسانهای بزرگی هستند هیچ چیز باندازه ی مرگ آدمهای همشمند را درسراسر زندگی به خود مشغول نمیکند نظر شخص من این است که مرگ ادامه ی زندگی است نه اینکه آنجابهشتی وجهنمی وسایر قضایا نه آNم باید طوری زندگی کند که شایستگی مردن را داشته باشد غافلان غافلگیر میشوند.

راستی عزیز رفتم بخش تنظیمات نظزات آنتی فلودینگ نه به تعبیر شما روشن که به تعبیر من فعال بود بعلاوف زمان آنتی فلودینگ را بیست گذاشته شاید یعنی که پس از بیست دقیقه میشودکامنت گذاشت به هر حال دوباره به راهنمائی شما محتاجم
آیا غیرفعلش کنم؟اگر آری! عدبیست راچه کنم؟؟؟
باادب احترام ومحبت بی ژایان

زمانی فک می کردم

اگه کار نیمه تمومی نداشت باشم

اگه به بکسی بدهکار نباشم

اگه درست زندگی کرده باشم

اگه همیشه سعیم را کرده باشم

دلیلی برای ترسیدن از مرگ نیست

اما

فهمیدم هست

هنوز یه دلیل دیگه هم هست

آرزو

کارهایی که هنوز می خوام بکنم

و دلیلی اند برای ترس از رفتن

حالا می دونم

ترس فقط به خاطر گناهکار بودن نیست

به خاطر امیدم هست

و فک کنم این بد تره

که بخوای کاریو بکنی

اما دستت بهش نرسه

تا مربوط به گذشته باشه

مرد باران دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 05:28 ب.ظ http://rainct.blogsky.com

اینو حتما" ببینی: http://tinyurl.com/3ljdeq

این قراره چی باشه ؟!

مطمئنی درست دادی آدرسو ؟!؟

سارا دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 09:21 ب.ظ http://eshgh-e-noghreie.blogsky.com

سلام ملودی من

چه طوری؟

کجایی؟

چرا نیمدی؟

نه کامنتم هستش نه جوابی به کامنتم...

عاشق شاد و موفق باشی
****************************************سارا*****

می بخشی دیگه

بعد یه قرن اومدم

شاید خیلی دیر

شایدم نه

ممنون که دوباره اومدی

البته بهتره بگم سه باره

رویا شاعر بی بهونه پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 03:59 ب.ظ http://bahane-be-bahane.blogsky.com/

سلام ببخشید دیر آپیدم عین یه احمق یه نفر رمز عبورمو حک کرده بوده هر کی بود خیلی بی نمک بود خوبی عیدت مبارک من همش میومدم تو اینترنت اما قصه میخوردم آخه خیلی زحمت واسش کشیدم اما بالاخره پیدا شد مثل همیشه عالی بود دوست دارم موفق باشی

:)
خب حالا که پیدا شد
دیگه مهم نی

ابراهیم پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام.
خوبین؟
چرا دیگه مطلب نمی نویسین؟!
.
.
.
من منتظر مطالب خوب شما هستم.
خوش باشین.

مرسی

راستش الان خیلی در گیرم

میام

فقط دیر به دیر

محمد دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 ساعت 09:56 ب.ظ http://bestlove2007.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
منم آپیدم سری بزن خوشحال می شم

موفق باشی
محمد[ماچ]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد